چند روزی بود که در خانواده موجی شکل گرفت که فروغ حتما باید کلاس زبان برود. کلی آموزشگاه زبان با مادرم رفتم. البته همه کارهای اجرایی پیدا کردن کلاس زبان خوب به عهده مامانم بود، چون سن خیلی خیلی کمی داشتم و اصلا توی باغ نبودم:) خلاصه بالاخره یک کلاس زبان پیدا کردیم و من استارت زبان انگلیسی رو زدم.

استاد های با انگیزه ای مثل شادی و شبنم عزیز داشتم. همیشه تاکید معلم هامون این بود که علاوه بر کلاس زبان توی منزل هم زبان بخونید. و فقط به کلاس زبان متکی نباشید.

اما معلمی نداشتم که بصورت متمرکز در مورد self study صحبت کنه. برای همین مجبور بودم با آزمون و خطا به نتیجه برسم. مثلا منابع مختلف رو امتحان می کردم، روش تدریس استاد هامو تقلید می کردم تا یکی از اون ها به نتیجه برسه.

اما بهتر از این هم می شد بشه. مثلا اینکه اگر یادگیری انگلیسی بدون استاد رو یاد می گرفتم می تونستم همزمان هم به کلاس زبان بروم هم اینکه برنامه ای برای self study داشته باشم. خوب اگر این اتفاق می افتاد توی زمان کمتری نتیجه بیشتری می گرفتم.